جدول جو
جدول جو

معنی درم وار - جستجوی لغت در جدول جو

درم وار
(دِ رَ)
به اندازۀ درم:
یک درم وار دید نور سپید
چون سمن بر سوادسایۀ بید.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرم دار
تصویر گرم دار
غصه دار، اندهگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درم سرا
تصویر درم سرا
کارخانه یا محلی که در آن پول سکه بزنند، دارالضرب، ضراب خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دردخوار
تصویر دردخوار
کسی که درد شراب را بخورد، دردآشام، خورندۀ درد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکم وار
تصویر شکم وار
به قدر یک شکم، به اندازۀ یک خوراک، برای مثال چرا از پی یک شکم وار نان / گراینده باید به هر سو عنان (نظامی - ۱۰۹۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دردخوار
تصویر دردخوار
خورندۀ درد، دردمند، فقیر، مستمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پری وار
تصویر پری وار
پریوش، پری فش مانند پری
فرهنگ فارسی عمید
(دِ رَ تَ / تِ)
درم دارنده. دارندۀ درم. آنکه درم دارد. مالدار و غنی. (آنندراج). ملی. متمول. مایه دار و پولدار. (ناظم الاطباء). ثروتمند. صاحب پول. پولدار. توانگر:
درم دار مقبل به فرمان شاه
به خدمت روان شد سوی بارگاه.
نظامی.
درم داری که از سختی درآید
سر و کارش به بدبختی گراید.
نظامی.
هم حشمت و کبرو هم حشم دار
هم دولتمند و هم درم دار.
نظامی.
کریمان را بدست اندر درم نیست
درمداران عالم را کرم نیست.
سعدی.
، فلس دار، مانند ماهی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دِ دَ دَ / دِ)
هزینه کننده درم. که درم نگاه ندارد و برهم نینبارد. مقابل درم دوست و درم جوی:
تا درم خوار و درم بخش بود مرد سخی
تا درم جوی و درم دوست بود مرد لئیم.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(دِ تَ / تِ)
درم بارنده. بارندۀ درم. درم ریز، کنایه از بسیاربخشش و سخی:
در بزم درم باری و دینارفشانیست
در رزم مبارزشکر و شیرشکاریست.
فرخی.
- ابر درم بار، ابر که باران آن درم بود.
- ، بسیار سخی، بسیار بخشنده:
میر همه میران، پسر خسرو ایران
بواحمدبن محمود آن ابر درم بار.
فرخی
لغت نامه دهخدا
تصویری از برق وار
تصویر برق وار
تند وسریع، همانند برق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پری وار
تصویر پری وار
پریوش: (یکی لطف و خوی پری وار داشت) (بوستان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درد خوار
تصویر درد خوار
فقیر تهی دست، دون فرومایه، ارض زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درمودار
تصویر درمودار
مهایک رگدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدر وار
تصویر پدر وار
مانند پدر همچون پدر: (پدر وارش از مادر اندر پذیر وزین گاو نغزش بپرور بشیر) (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
معاشرت کننده دوست رفیق: گرم دارانت ترا گوری کنند طعمه موران و مارانت کنند. (مثنوی) غصه دار اندوهگین: شب در آن حجره نشست آن گرم دار بر امید و عده آن یار غار... (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرم دار
تصویر جرم دار
گناهکار مجرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرح وار
تصویر طرح وار
Schematic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از طرح وار
تصویر طرح وار
schématique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از طرح وار
تصویر طرح وار
схематический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از طرح وار
تصویر طرح وار
skematis
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از طرح وار
تصویر طرح وار
şematik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از طرح وار
تصویر طرح وار
図式的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از طرح وار
تصویر طرح وار
图解的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از طرح وار
تصویر طرح وار
סכמטי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از طرح وار
تصویر طرح وار
도식적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از طرح وار
تصویر طرح وار
schematisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از طرح وار
تصویر طرح وار
योजनाबद्ध
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از طرح وار
تصویر طرح وار
schematisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از طرح وار
تصویر طرح وار
esquemático
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از طرح وار
تصویر طرح وار
schematico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از طرح وار
تصویر طرح وار
esquemático
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از طرح وار
تصویر طرح وار
schematyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از طرح وار
تصویر طرح وار
схематичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از طرح وار
تصویر طرح وار
ya mpangilio
دیکشنری فارسی به سواحیلی